طنز«یارقدیم اسپ زین کرده»

سید موسی عثمان هستی مدیر مسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام در تورنتوی کانادا

آنچه داری عکس ونامه از

من وازخانواده نشرکن

برسرت کتاب چوملا

چون خران

خود

بارکن

بی پالان وبی لجام

تاخت وتازکن

همچوکرگس جای

بازپروازکن

یاد بیریشی بیادآر

نازکن و

نازکن

دراین تازه گی ها سفری داشتم به سانسفرنسکوکه میخواستم باخانمی وخانواده نجیب آن آشنایی عمیق ودیرینه داشتم تجدیددیدارکنم

بعدازساختن سایت بزهمکاران ناعقب اندیش ما آن کفترک دست آموزصلح وآرامش مراازبی احتیاطی سبب شدندتا آن خانم بجای من دل به دریا، دریا دلان بزندومن را درساحل خشک به خاطربی تجربگی های رفقاوهمکاران سایت بزرهاسازد

مانندنهنگ مست باموج دریای دوست پسرسابقه خودکه پسرک شصت ساله است وشصت سالگی اورایک رقاص چوبازباهمکاران چوب بازان قلمی  خودبنام واژه نامگکی  بیشعوراستقبال نمودندودرسایت کرگوشان بنشررساند کارخوب کردند چشم بخیل کورمیگویند چون ازکارهای واژه سازی گذشته خود پشیمان شده بودند درحقیت با این کارشان بندتنبان دیگروایژه نامه های گذشته خودرابا چاقوی دسته اسخوانی قلمی خودوهمکاران چوبازخود بریدند

بدریاغلط با موج اش درآویز

که عشق بیشعوردل بدریاست

  آن یارقدیم من واسپ زین کرده مثل دوست پسرشصت ساله خودسخت بی عقل ومانند دوست پسراش که درتورنتواست هردوبی شعورهستندولی درروی کاغذ وقلم خودراهردوباشعورقلمدادکرده اند یعنی کوریک چشمه دربین کوران پادشاه است مانندپاچا صاحبان ولایت کنرها

پای من که به سانسفرانسکورسیداوبخاطریکه نازکندازفریمان سانسفرنسکو مریضی خورشید جان اعطایی که دوست هردوی ماازسالهای قبل بوده بهانه بخودکرده وخواسته سرمن نازبفروشد دمک قهرخودچنگ ساخته به تورنتوی آنتریوی کانادارفته که بایک تیرکمان مثل میرشکارسه هدف چنان جانانه زده که پرهای پراگنده مارقص هوایی کرده وبه تاریخ شفاهی فولکلورپیوسته وآثاربی شعوران را رنگ ورونق داده

هم ازخانم خورشیدکه یک شاعر نویسنده ودانشمنداست وزمانی دوست هردوما بودازآن احوال گیری کند

وهم دوست شصت ساله بی شعورخودببیند وهم سرمن ناز بفروشد دربیل عشق ماست مایه کند

من که به ساسفرانسکورسیدم پرسان کردم گفتندخبرنداریم که خانم به کجارفته خراش درفلان تانگ تیل بسته است رفتم سری به آن تانگ تیل زدم هرطرف نگاه کردم خروآخورنبود

گفتم چون تیل بخاطر جنگ ها واعتصابات مردم عرب قیمت شده خرک خودرا یارک قدیمی  زین کردۀ من سوارشده رخت سفر بسته دلم راشگسته  وسیاه سنگ نامیدی به سینه هجروفراق  من سخت سخت کوبیده هرچه ازدوست آید نکوآید

 باخودگفتم ازاین تانگ تیل برمی کردم بعدفکرکردم کسیکه به من آدرس اسپ زین کردۀ مرا داده باریش سپید من شوخی نکرده حتماًکسی اورادیده باشد دراین جا، بیا ازکسی که عقب صندق کش است پرسان کن بخاطر پرسان ازتوکسی پول نمی گیردپرسان کن فلان خانم  که زمانی مانندرفیق بزکوهی پنجشیربودباخرک اش ندیدی میگویند که دیدم یا ندیدم

  داخل شدم خوشبختانه صدیق جان احمد زی برادرداکترصاحب نجیب فراری پنجشیر بوداحوال پرسی کردیم ازاین طرف وآن طرف حرف زدیم صدیق جان گفت چطورشدکه یاد ماکردی خنده کردم من وتوازدریا پنجشیر آب خوردیم دنبال یک زن هستم که با خرک اش یکجاگم است

پرسیدم احمدزی صاحب شما زنی رابا کدام خر ندیدی ؟گفت من زن  باخرندیه ام یک ماچه خرازمن بودوسرآخورمن چندین سال بسته بود یک آدم بی شعورکه از تورنتو چندسال قبل به این شهرماآمده بودمزدورسنگ فروشان وقاچاقبران که سرکرده قاچاقبران بنام علی احمد پنجشیری برادراخترکل کیسه بر پنجشیری یکجا قاچاقبری سنگ می کرند

مرد بی شعور وبی انصاف قاچاقبر وخدا ناترس ماچه خرمرادرلباس دوستی ازمن دزدیدمن فکرکردم که ماچه خرراگرفته به المان نزدطاهر محسنی رفته باشد وازخانم نادیه فضل دوست سابقه خوداحوال هم بگیرند

گفتم پیش طاهرمحسنی چرارفته باشدگفت آن بی شعورازجملی یارقدیم واسپ زین کرده طاهرمحسنی درزمانی برهنه صورتی خودبود

چون من درتورنتوزندگی می کنم صدای خودنکشیدم گفتم صدیق جان چندین ماه است که من مریض هستم ودرامریکا می باشم ازتورنتووحتی ازکاروان شعرومحفل قهرمان شما احمدشاه مسعودبزشادگل کوهی پنجشیر هم خبرندارم که برگزارکننده آن محفل کی بوده وپول اش ازکدام مرجع  جاسوسی بدست آمده بود وکدام خاین ووطن فروش بنام شاعر ونویسندکاسه داغ ترازآش شده

من هم پس سرخودخاریدم خداحافظی کردم راستاً به میدان هوایی ساسفرانسکو رفتم تکت گرفتم به میدان تورنتوپیاده شدم باعجله وسراسیمه خانه خورشید جان عطایی رفتم ازاوپرسیدم یارقدیم من اسپ زین کرده اینجانیامده گفت ترابخدا این چیزهاازمن پرسان نکن ومرابا دوسک درسناج یکجا نسازتوهم دراین پیری چقدرخارشتی شدی که دنبال یارقدیم واسپ زین کرده می گردی من نمی دانم که کفترتوخوراک کدام شغوروکل مرغ خپگیرشده ازسرکل من دست بردارگم شوبروتوبه کن ونمازخودبخوان که پای توریش سفید جنجالی به دم گوررسیده هنوزاز آزاردادن مردم دست بردارنیستی

 گاهی هوس فرشته های حسرت زده سویدن رامیخوری گاهی به عشق کهنه رسوایی خوددر سانسفرانسکو«بها» قایل می شوی دعامی کنم که اروح خواهرچشم «شهلای » من دامن رذالت های ترابگیردتاازچنده پرستی وچنده بازی دست برداری پیرشدی ومیرنشدی بروگم شوکه دیگرروی ترانبینم

طنزنوئیس کهنه کاربینام، خربوزه شرین،  حسن تال بغلان می فروشد،

چشک زدن روا است، این خربوزه دوا است ،خربوزه شرین خورک شغال است،

اسپ زین کرده امروز، بی زین ، بی لجام ،بی نال ، است ،سوارکاربی خیال ،جیب اش ازطنزمالامال است،

بچش وبخر،کارد تیز زبان طنزبکمر ببند هرجا که خواهی برومی توانی باز به این پالیزسری بزنی شغال وار

نوت : دوستی علاقمند طنزخوانی وطنزنویسی است عنوان بالارا« یارقدیم اسپ زین کرد» لطف کرده به طنز نوئیس کهنه کاربینام داد ه گفت اگرطنزی تحت این عنوان بنویسید چطورمی نویسید همکارکهنه کاربینام طنزداستانی بالارانوشت خدمت شنبل وسنبل نیک پی رفتاران ارسال کردکه درماهنامه اندیشه اگر به رضای خدا نرفته باشد بنشر برساند وهم برای اش توصیه کردم در ستونی نشرنکنی که آن ستون مانند شعرخانم بهاربرجسگی اندامی داشته باشد تادیگران متوجه  نشوندازسبک طنزنویسی بینام درطنز نویسی استفاده نکنند که درکدام مسابقه طنز نویسی نام پدرطنزمعاصرافغانستان ازآن نگیرند به گفته سعدی بزرگ گدام کمزاتی پیدا نشود وسبک پیرکهنه کارطنزنوئیس بینام  که قلم اش شرینی خودراازخربوزه شیرین حسن تال بغلان گرفته ورنگ خودرااز سیب اندراب  خدا ناخواسته گردن توسط القاعده و طالبان قلم وزبان زده نشود

اندیشمندان بزرگ اگرسرویرستاری این نوشته انتقادداشتیدشمارا بخدا وبشرفت تان قسم است که همیشه ، از آزادی ، آزادگی، بی ترسی ، ومردانگی ، بی تعصبی حرف کلنگک زدیداین نوشته درحقیت یک امتحان است نشریه شما در یک مملکت آزادنفس می کشد بنام پالیسی بزدلی سر این نوشته خط بطلان نکشیدمهمان آشغال دانی هیتات تحریر بزدل خودنسازیدواگروقت ویرستاری رانداشتید به داکترصاحب سیاه سنگ ازمن ناراحت است خودشمامی توانیدجهت ویرستاری به آقای شیون نامرادارسال کنید یاویرستاری کنند یادودسگرت خودبسازندخاکستراش رادردریای ویژه نامه آب گنگای کابل ناتهـ یا درلگنچه امام زمان کارون شعرتورنتوبریزند بعدازتبرک شدن آن آب خاکسترآلودوده برآب را درکشتزارشعرشریف سعیدی سرازیرسازندتا گلهای شعرنوسعیدی سیراب گردد طعنه برخارهای شعرمهدوی زند

کاراشعارتوهنوزسست وخام وبدویست

شعرپخته دراشعارمیرحسین مهدویست

شعرمیرمهدوی اشعارانقلابی جدویست

شعرقلم سعیدی درخدمت آخوندعدویست

این نوشته یک نوع  پهشنهاد قلمی با تمام شاعران ونویسندگان تباشیرقلمان تورنتودرآنتریوی کانادازطرف ماهنامه طنزی وانتقادی بینام است

مرد آزاد نویسی وجواب اگر نیستید جواب مرا با ویدوسازی وتصویر سازی واتهام به قسم شب نامه پخش کنیداگرصدباربنویسید صدویکم ازمن است

"نامردکیسیست که دشمن خودرامی شناسدصبرورحم می کندصبرورحم بردشمن درحال قدرت وبی قدرتی گناه است که قابل بخشش نیست»

هستی

این شعار را بدهد نویسندگان بی وجدان تورنتوعلیه بینام بپاخیزید که گشت به استخوان رسیده

قلم بی ترس از

بی آبروهای قلم

نترس ات

که آب تا گلوآید

عفت

قلم و کاغذ

 زیرپاسازم

وآنچه رسوایی در

در خورجینک

خرگان است

بیرون سازم

.برپای خوگان ریزم

سیدموسی عثمان هستی

این اگرطنززنده نیست قبرطنزکجاست؟

درسرتخته چتلی مرده رفته

مرده شوی دست به الاشه

در فکرپاک کاری نشسته

رسول واسپنتا درحال

گل دسته

 به مرده بدنام و

خسته

چاره نداشت گفتمان دل شگسته

که برتابوت ربانی می کرد

گلدسته

روزی درثانوالی ولایت کابل بودم ماموریت داشتم درشعبه جرایم اخلاقی که یک زن تحصیل کرده فارغ دانشکده حقوق کابل بحیث ثانوالی جرایم اخلاقی زیراثرثارنوالی ولایت کابل جرایم اخلاقی رارسیدگی می کرد

مرد لچروبدزبان درداخل شعبه جرایم اخلاقی فریادمی زدمرادرسرچوک کابل  پولیس به جرم جورگری دستگیرکرده به ثارنوالی جهت تحقیق آورده من هم خودراازدست ثارنوال جرایم اخلاقی وپولیس ولایت کابل بخدابه قرآن درسرهمان چوک کابل آتش می زنم

من صدا وفریادمردکه شنیدم باخودگفتم این مرددیوانه نباشددست به چنین کاری نزندیکنفرگفتم ثارنوال صاحب بگوبا این دیوانه زنجیری به اتاق من بیاید

چند لحظه نه گذشته بودکه ثارنوال جرایم اخلاقی با آن مردجورگرآمدند من که عادت داشتم درپیش روی همکاران در پیش روی مراجعین هم به احترام انسانی آنها صرف نظرکه بکدام جرم متهم بودندبه پامی خیستم استاده شدم ازعقب میزبرآمدم به هردویکسان سلام واحوال پرسی کردم

پیش ازاینکه از ثارنوال جرایم اخلاقی جریان رابپرسم ازمرد جورگر پرسیدم چرا درسرچوک کابل خودکشی می کنید

گفت ثارنوال صاحب شما ازدل من نمی آیدهمان جای درد سوختنن را می داندکه آتش افتاد وقتیکه میدان جولان یکنفرتنگ شودمجبوراست خودکشی کندثارانوالی وپولیس هرروزمیدان مراتنگ می سازند

طوریکه شنیده می شودتمام نوشته های باقی را گفتمان به نشرنمی رساند اوگردن پت دیگر سایت ها شده میدان دیوانگی آن راتنگ وتنگ ترساختند ودر عوض باقی سمندری دستور شفا هی به سگان تورنتوی خود دادند که با شب نامه ها یخن نویسندگان ومدیر مسوول بینام درتورنتو بگیرند

هرکی که مقاله درقسمت ترورربانی واتهاماتی که در قسمت  هستی بستنندبه آن سایت ارسال کردند آنها گفته اند بگذارید که ما درروغن خود نرم شویم  ماتاحال نتوانستیم مرده های تورنتوی خود جمع کنیم وهم با یک سگ در یک سناج افتادیم ما گلیم مرده های خود جمع کرده نمی توانیم راه اسپنتا رنگین وربانی یک راه است ولی ربانی یک پایه دورترازمرده های شهرتورنتوما است

درجگرغم دارم ودرلب شکوفه خنده را

عشق آزادی بسردارم نگیرید نام بنده را

بندگی ننگ است بگفته لاهوتی شادروان

مردۀ تاریخ تمثیل می کند راه هرزنده را

هستی

نوت هر قدر نوشته های من که از دستم رفته شاید در سایت ها نشرشود ولی بعد از تمام نوشته های من با سبک خاص خودم بدون ویرستاری درسایت ماهنامه  طنزی وانتقادی بینام تاویکه من به تورنتوبیایم ودوباره بینام رابا همان همکاران سابق اش  بنشربرسانم واگرفوت کردم پایم به تورنتونرسیدمعذرت مراقبول کنید

شادیانه را دردوهفته نامه زرنگار، پیام روز، آشیان، همسفر، نایاب ، فروغ به سایت هایکه دست رسی داریدغوره دل آب کند من می دانم که از ترس سرقبرمن آمده نمی توانید همان دشنام دور شما هم به من غنیمت است ایمیل هارا دیگر مستقیم جواب نمی گویم از طریق سایت بخدمت شما دوستان ودشمنان می رسم

این دوسیای بینام است نوشته  نو در هردو ویا یکی از این سایت ها پیدا کرده می توانید

www.benamonline.com

www.banamonline.com